جدول جو
جدول جو

معنی پروک بزئن - جستجوی لغت در جدول جو

پروک بزئن
پلک زدن، خود را جمع کردن، سر درگریبان فرو بردن، صدای شعله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جست و خیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ابری و بارانی شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن، ذخیره کردن، حفاری زمین توسط حیوانات همچون خرگوش
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو بردن پرندگان کشتار شده در آب داغ تا عمل پرکندن آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکندن و گستردن، نرم خرد کردن کلوخ شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گل اندود نمودن سقف، تخته ها به صورت ضربدری به سقف میخ
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کورک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپا شاشیدن، انداختن، پرتاب کردن، پاشیده شدن چیزهای آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
کز کرده و جمع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستاده شاشیدن، انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی تابی کردن، دست و پا زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع گشتن بدن به هنگام درد و بیماری، خاصه پرندگان که در این
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: ادرار کردن، کنایه از: انزال
فرهنگ گویش مازندرانی
از سرما جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی